Monday 27 June 2011

نامه ی مادر مریم مجد به فرزندش


آن چه می خوانید متن نامه ی مادر مریم مجد است که اختصاصا برای انتشار در این وبلاگ ارسال شده است. هر گونه بازنشر این نامه منحصرا با ذکر ماخذ جایز است. ا



مریم نازنینم


بیست و پنج سال قبل در چنین ایامی در انتظار تولدت بودم و این روزها در انتظار خبری از تو!ا
عکس های دوران کودکی با چهره همیشه خندانت در سنین مختلف بیانگر کنجکاوی، تیزبینی و جستجوگری ذاتی توست که زبانزد خاص وعام بود. با گذر از کودکی و آغاز نوجوانی این ویژگی ها زیباتر شد. چرا که با تعمق در مسايل اطراف آنها را با رویاهایت در می آمیختی و چنان به نگارش درمی آوردی که اگرچه به ویرایش نیاز داشت اما بسیار شیرین و خواندنی بود.ا
دردوران دبیرستان گرایشت به هنر آشکارتر و روح خلاقت شکوفاتر شد که رشته تحصیلی ات را از تجربی به سینما تغییر دادی و با وجود سن کم همواره بر خواسته ها و آرزوهایت پای فشردی و ما نیز چون همیشه یار وهمراهت بودیم.ا
روزی را که با رتبه 500 کنکور سراسری در رشته سینمای دانشگاه هنر تهران پذیرفته شدی و در مصاحبه ترا رد کردند هرگز از یاد نمی برم اشکهایت را که چون سیلی خروشان ازگونه هایت جاری بود. اما پس از قبولی در رشته عکاسی با رتبه 14 تمام عشقت را به هنر در این رشته متمرکز کردی و در همان سال اول درخشیدی و با تلاش و پشتکار در جشنواره های متعدد به جوایز و لوح های تقدیر بسیاری دست یافتی. اگرچه در بسیاری از موارد تبعیضها و روابط فراتر از شایسته سالاری باعث می شد به آنچه حقت بود نرسی. اما این حساسیت های غیرقابل وصفت از تبعیض ها با بیان تجربه های من و پدرت و دعوتت به شکیبایی برای آینده ای درخشان تر موجب آرامشت می شد و خوشبختانه تو هرگز ناامید نشدی.ا
مسیر حرفه ای و رسالت هنری ات در حوزه عکاسی از ورزش بانوان لحظه لحظه شکل گرفت و زندگی تو با زندگی قهرمانانی در آمیخت که در میادین، تمرینات و حتی زندگی شخصی همراهشان بودی و تلاشهایشان را به تصویرمی کشیدی. همانها که اکنون از دستگیریت شوکه شده اند و دائم سراغت را می گیرند.ا
کوله پشتی سنگینت که هر روز آنرا بر دوش میگرفتی و به دفتر روزنامه میرفتی در کنار چمدان سفرت آرام و قرار ندارد. الان 11 روز است که دوربین و لنزهای عکاسی داخل آن از گرمای دستان هنرمندت و از نگاه نافذ و تیزبینت دورند. گویی آنها نیز با زبان بی زبانی بهانه ترا می گیرند. ا
دلبندم وقتی چمدانت را با دقت و حوصله مرتب می کردم هرگز پیش بینی نمی کردم که به مقصد نمی رسد. چند بار گفتی "مامان باورم نمیشه دارم میرم جام جهانی عکاسی کنم؟ از بچگی رویای چنین روزی را داشتم یعنی حقیقت داره من کنار زمین بشینم و عکس بگیرم؟" بارها و بارها با اشتیاق از برنامه هایت می گفتی و جدول مسابقاتی که فیفا اجازه عکاسی در آن ها را برایت صادر کرده بود نشانم می دادی. شور و اشتیاقت برای این سفر از هیچکس پنهان نبود و شاید حسودان و بدخواهانی بودند که نتوانستند آن را تحمل کنند. پیشرفت دختری جوان، تنها عکاس تخصصی ورزش زنان ایران، که اینک میتواند در عرصه ای بین المللی هم عکاسی کند. نتیجه این شد که درساعاتی پیش از پرواز بی هیچ جرم و حتی اتهامی دستگیر شوی و اکنون به جای مفید بودن در کنار زمین بزرگ مسابقات جام جهانی فوتبال زنان، در سلولی کوچک لحظاتی سخت و بیهوده را سپری کنی.ا
آنان بی هیچ اعتنایی به این که پدرت درخانه نیست ترا با خود بردند و با بردنت قلب و روح مرا هم. آن شب طولانی ترین شب عمرم بود. هر ثانیه اش ساعتی و هر ساعتش چون روزی گذشت.ا
نیمه شب که نمی دانم رویای صادقه بود یا خوابی کوتاه برغم خوردن قرصهای آرام بخش با صدای فریادت که مرا صدا کردی هراسان پریدم و احساس کردم خسته ای و در فشار. دلم می خواست با فریادی به آن سوی دیوار اوین به تو می رساندم که با تو و در کنار توام، و چه سخت است برای مادری که احساس کند فرزندش دلتنگ اوست و هیچکاری ازدستش برنیاید.ا
چاره کار، برخاستن و وضو گرفتن بود و خواندن دو رکعت نماز. بعد همان قرآن خودت را برداشتم و از خدا خواستم آرامشی به من دهد. آیه 38 سوره طه آمد:ا
"آنگاه که بر مادرت آنچه وحی کردنی بود وحی کردیم. که او را در صندوقی بیفکن، صندوق را به دریا افکن" ...ا
چه زیبا ودلنشین، آیاتی که نشان از حمایت خداوند از حضرت موسی (ع ) و بازگشت او به آغوش مادر بود.ا
آرامش گرفتم و از خدا خواستم این آرامش را به تو نیز برساند.ا
اینک اما بار الها! ایمان داریم که مریم پاک و بی گناه است. پس هر چه زودتر او را به آغوش ما بازگردان و ما را در این آزمون سخت سربلند کن.ا
امید دارم اگرچه همزمان با ولادت مولای متقیان علی (ع) ترا بردند، روز مبعث پیامبر خدا (ص) ترا سالم به ما بازگردانند.ا
آمین یا رب العالمین


مادر نگران و چشم براهت
ا ششم تیرماه 1390

1 comment:

  1. مطلب را گذاشتم رو بالاترین
    به امید ازادی همه اسیران

    ReplyDelete