Thursday 30 June 2011

نامه از یک دوست


یازدهمین روز دستگیری تو، سر کارم، اما این جا شکل اوین، اینقدر در موردش خوندم و پرسیدم که بتونم لحظه لحظتو تصویر کنم، یک هفته خونه نبودم، نگران شدم ندونی من کجام غصه بخوری، حالا برگشتم تا تو هم بتونی تصور کنی روز و شب منو، اینجوری می تونیم با هم باشیم، مثله همیشه که می گفتی کنارمی، الان من کنارتم با هم می ترسیم با هم اشک می ریزیم با هم بازجویی می شیم. اما کاش می شد تو اونجا نبودی من جای تو اونجا بودم، حالا که این نمی شه کاش قلب من جای قلب تو بود تا دیگه تپش قلب نمی گرفتی، دهنت خشک نمی شد بی حال بشی بگی حتی نمی تونم پاشم یه لیوان آب بیارم. الان اگه اینجوری باشی کی برات آب می آره؟ کی باهات اینقدر حرف می زنه تپش قلبت یادت بره؟ کی می گه پاشو قرصاتو بخور بعد هم چشاتو ببند آروم بخواب، از هیچی نترس من کنارتم. کاش می شد حداقل کلیه ی من مال تو بود تا تا دیگه هیچ وقت نمی دیدم از درد زمین و چنگ بزنی. نمی تونم تاب بیارم نشینیدن صداتو، نمی تونم ازشون بخوام بیان من و جای تو ببرن. کاش من هم هنر عکاسی تو رو داشتم شاید الان کنارت بودم. کاش منم مثه تو بلد بودم روزی پانزده ساعت بدون دستمزد کار کنم و خسته نشم و ادامه بدم. کاش اینقدر معصوم نبودی. کاش بلد بودی دروغ بگی، کاش جام جهانی وجود نداشت، کاش اصلا فوتبال نبود، کاش پترا به ایران نمیومد، کاش تو رو نمی شناخت، کاش تو آرزوی عکاسی تو جام جهانی فوتبال زنان رو نداشتی که بخاطرش بخوای سفر کنی، نه نه کاش همه ی اینا بود بود اما کاش تو کشور ما کسی رو به خاطر اینا زندان نمی انداختن، اره عزیزیم کاش آرزوهات تبدیل به رویای سوخته نمی شد.ه

نترس کنارتم آدم وقتی می ترسه که تنهاست تو تنها نیستی ما با همیم مثل همیشه.ه

S.E

No comments:

Post a Comment